سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p4

#درخواستی
#فیلیکس
#چند_پارتی




یک سال از اون اتفاق میگذره و فیلیکس هر روز پشیمون تر از دیروزه که چرا اون شب سوفیا رو به حال خودش ول کرده...چسر سنگ دلی که بعد از سال ها عاشق میشه ..قلب سنگش به تپش در اومده ...یک سال تمام در خماری دیدن دوباره چشم های دختر مونده ...بلاخره بعد از یک سال ....تونست ادرس خونه ی دختر رو پیدا کنه ...هر هفته دوشنبه ها براش گل میفرستاد...همراه با یک مقدار پول ...سوفیا نمیدونست اینها از طرف کیه ...ولی نه گل هارو مینداخت دور نه از پول ها استفاده میکرد ...گل هارو از اتاقش اویزون میکرد...تا اینکه یک روز روی گل نامه ای گذاشته میشه ...

//نامه = بانو سوفیا ...دوست داری همدیگه رو ملاقات کنیم ...پس به ادرسی که بهت میفرستم بیا//

سوفیا انقدر دختر کنجکاوی بود که بخواد ریسک کنه و به اون ادرس بره ....پس وقتی شب شد..یه هودی مشکی پوشید و ماسکشو زد ...بدون ارایش ...و هر چیز دیگه ای ...یه تیپ ساده ... سوار ماشینش شد وحرکت کرد ...بار ها در طول مسیر از تصمیمش پشیمون شد ...ولی بازم به راهش ادامه داد...هم میخواست به این بازی قایم باشک پایان بده ...و هم میترسید براش دردسر بشه ...بلاخره به یه عمارت رسید...از ماشینش پیاده شد و در عمارت رو زد و در با صدای بلندی باز شد...بادیگارد ها اون رو به داخل هدایت کردن...سوفیا روی مبل نشست و منتظر موند تا اون و شخص درون سایه ها بعد از یک سال پیداش بشه ... بعد از چند ثانیه ...
دیدگاه ها (۱۱)

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p5

سفید تر از برق :)(: سیاه تر از خاکستر p6

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p3

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p2

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p8

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

☆ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.☆ᴾᵃʳᵗ☆④_هی فیلیکس پیداش کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط